با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است .ما بهر ملاقات خدا وقت نداریم
چون فرد مهمی شده نفس دغل ما.اندازه ی یک قبله دعا وقت نداریم
در کوفه تن غیرت ما خانه نشین است .بهر سفر کرببلا وقت نداریم
ای شهید! ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود بر نشسته ای.
دستی بر آر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش.
زندگی زیباست.
اما شهادت از آن زیباتر است.
سلامت تن زیباست.
اما پرنده عشق.
تن را قفسی می بیند که در باغ نهاده باشند.
راز خون را جز شهدا درنمی یابند.
گردش خون در رگهای زندگی شیرین است.
.
اما ریختن آن در پای محبوب شیرین تر است.
و نگو شیرین تر.
بگو بسیار شیرین تر است.
راز خون در آنجاست که همه ی حیات به خون وابسته است.
شهادت بارانی است که به هرکسی نمیبارد
شهید نوشت.
وچگونه بماند دربند خاک و قفس آنکه پروازراآموخته.
طعنه نوشت.
باید نه کبـــــــر داشت نه ریـــــــــا
درست مثل شهــــــــــــــــــدا
.ای شهید:شما بربال کدام ملک نشستید , که بی امان و شتابان بسوی معبود شتافتید؟
ای شهید:شما در نماز شب هایتان با خدا چه گفتید که معبود اینگونه زود قبولتان کرد؟
شما قطرات اشکهایتان را پای کدام بذر ریختید که لاله شهادت را براین سرعت بارور کردید؟
شما جریان سرخ کدام شهیدان را در وجودتان احساس کردید که رگهایتان را تحمل آن خون نبود؟
شما نام پاکتان را بر روح کدام پیامبر دیدید که بر بُراق شهادت نشستید و از ماندن تحمل را گرفتید؟ای شهید: شما در زیارت با حسین (علیه السلام) چه می گفتید که کربلایی شدید؟
مقداد نوشت.
اینجا دلی تنگ است.آنجارا نمیدانم.
"حالم"خوب نیست پذیرایی بماند برای بعد.
" به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند.زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها.
امروزمیخوام آپ متفاوتی داشته باشم و ازاوضاع نابسامان حجاب درجامعه که واقع ادیگه داره
خیلی مبانی وخیلی اصل هارووحتی پایمال شدن خون شهداوشریعت اسلام وزیرسوال میبره
گله کنم!!!!!!واقعا دور از انتظاره اخه خیلی ازاین مثلاآقایونی که مدعی هستن وخودشون رو از
شخصیت ها ییکه در راس هستند میدونن اما اخه میخام بدونم نمیبینید که داره خون شهدا
واین همه مبانی بخاطر این بدحجابی ها و مدهای غلط وزننده گرفته ش داره پایمال میشه؟؟
آهای مسولیین محترم میشنوید صدای مارو؟؟؟؟
بی مقدمه میرم سر اصل مطلب:
در این سالها کارهایی در رابطه با مقوله ی حجاب انجام شده و قدم هایی برداشته شده ،اما
درحدی نبوده که افاقه کنه ونتیجه مع داشته(طرح امنیت اخلاقیوطرح های مختلفی ک.!!)
وبعدازمدتی به حال خودرها شده.!اینم از انجام طرح هاییکه در باب مسئله ی حجاب مسولین
انجام دادند!متاسفانه بزرگترین سیستم رسانه ای کشور( صدا و سیما ) نیز نتوانسته است
احکام اسلام را درست تبیین کنید بلکه در بسیاری از موارد به صورت ضد ارزش عمل کرده و
بد آموزی های زیادی دارد که حتی در مواردی خیلی از این مسولیین مثلا محترم موافق این
موضوعات نیز هستند و توجیهاتی نیز غیر اسلامی برای درست جلوه دادن موضوعات میاورند
مثلاپخش موزیکای کاملا غیر اخلاقی یا از همه مهم تربعضی از سریال ها رو ملاحظه کنید که
خانم های چادری معمولا خانم های قدیمی و عقب افتاده و بی سواد و زندانی و هستند
و خانم های پیشرفته و متمدن آنهایی هستند که باید به زحمت به حداقل حجاب اکتفا کرده
باشند.و بصورت های مختلف بی حجابی جلوی دوربین ودرسریال ها و فیلم ها ظاهرمیشوند
آهای مسولیین نمیبینید اینارو؟؟؟؟؟
این که واقعیت اسلام نیست،.هست ؟؟؟ایرانیت هم نیست.هست.؟؟؟؟در ایران باستان،
ن به مراتب حجابی سخت تر از اسلام داشته اند و بی حجابی تنها مربوط به کنیزان و قشر
پایین جامعه بود. الان هم درکشورهایی مانند امارات همین گونه است. خانم های متشخص
ثروتمند دارای چادر و حجاب کامل اند ودنبال آنهاکنیزانکه غالبا ازکشورهای دیگرند حجاب ندارند
.و به مراتب بی حجاب و بدحجاب هستنددر این جوامع حجاب ارزش است.حتی رنگ مشکی
رنگ سلطنتی است.چون به اصطلاح ابهت داردو سلطنتی است.پوشش مشکی هم از همان
زمان رواجداشت.این هایی که اصطلاحاخیلی ایرانی هستند ولی خانواده های بدحجابدارند
و شعارشان این است که چو ایران مباشد تن من مبادببینیدحجاب ایران باستان چگونه بوده و
حالا شما چگونه اید!!باید به آنها گفت اگر دین ندارید در مساله حجاب لااقل ایرانی باشید.حتی
شما مسولیین مثلا محترم البته باید گفت قرار نیست چون شخصی به هرطریقی حالا چون
مسئول شد چون خوب بوده مسئول شده نه ما این تفکررو تفکری پوچالی میدونیم چون اخه
بعضی ازاین مسئولین اخه چون خودشون دارن میرن وبازنشست میشن خونوادهاشونو میارن
تو کار و حقوق خیلیاتو این مسائل شغل و کارداره ضایع میشه بگذریمامروزه بحث حجاب،یک
بحث جدی است که بایدهر چه سریعتر با برنامه ریزی فرهنگی و اجرایی و ایده های نو، فراتراز
شعارهای تکراری بعضی از مسئولین به حل این معضل اجتماعی که داره روز به روز ضربه های
شدیدی به همه مبانی واردمیکنه وروزبه روزتفکرات غربی نیزضربات خودرواغاز کردهپرداخت.
حال حرفم این است:
چگونه است که در کشور اسلامی فرضا برای آب وفاضلاب در برنامه های5 ساله وسالانه برنامه
ریزی وجوددارد اما طرحی مشخص نیست که بگوید نرخ بدحجابی را ازاین میزان درطول 5 سال
به آن مقدار کاهش میدهیم،چگونه است برای کمربند ایمنی قانون قابل اجراوجوددارد ولی برای
کمربند ایمنی حجاب و عفاف در جامعه برنامه واهتمامی وجود ندارد.چرا درادارات دولتی وحتی
فرهنگی،در قوه قضائیه و در بیاری از مراکزی که خود باید مروج و مرجع مبارزه بامظاهرفسادوبد
حجابی باشد،مظاهر حریم شکنی الهی و بدحجابی وجود دارد.؟؟چه کسی بایدپاسخگوی روح
وروان بهم ریخته جوانان ونوجوان لطمه خورده ازاین ناهنجاری اجتماعی باشد.آهای مسولیین
میشنوید صدارو.؟؟؟کسی هست جواب گو باشه؟؟؟؟چرا کسی به فکر نیست.؟؟این همه
مفاسدی که شروع آن از نگاه وسوسه انگیز به جلوه های گناه و بدحجابی بودهاست،آیا اینها
خسارت بزرگ جامعه اسلام نیست؟حتمابایدپروزه های دولتی تخریببشن که اسیب اجتماعی
محسوب کنیدو بعد بشه قابل بررسی؟یعنی مسئله ی بیحجابی وبدحجابی رواونقدرنمیبینید
تا کمی فقط به فکر باشید.؟اگردر این کشور چند پمپ بنزین به آتش کشیده شودچه تکاپویی و
برنامه ریزی شروع میشود ولی چراوقتی که بزرگترین سرمایه های کشورکه نوجوانان پاک این
کشور است،هر روز به آتش جاذبه های شهوت در دام گناه می سوزند و از خدا و اسلام و نظام
اسلامی فاصله میگیرندحرکت و تکاپویی به چشم نمیخورد؟چرامسئولین به فکربرنامه ریزی و
اجرا نمی افتند؟ چرا.؟ اینها فاجعه جامعه اسلامی است.اینها درداست که کسی به فکرنیست
و اگرم کسی به فکر باشدخودبه خودکوبیده میشود وفضای کاربه داده نمیشودچرا؟؟واقعا چرا.
درد نوشت.
میدانید درد کجاست.؟درد اینجاست که :
برهنگی مد شده و "نجابت و حیا خز".!
داستان هم از آنجا شروع شد که شما
دوست عزیز لایک را بر ها زدید نه به نجیب ها!!
خودتان قضاوت کنید کدام یک لایق لایک و تایید هستند.؟؟؟؟
تا نچشند ،
نمیفهمند.
چادر یک تکه پارچه نیست.
چادر انتخاب خداست برای زن و انتخاب زن برای خدا !!
چادرت ارزش است ، باور کن و با افتخار سرت کن.
حیا را که نفهمی.
چادرهیچوقت حتی در هر شرایط .
حتی برای دقیقه ای.
تو را محجبه نخواهد کرد.
هر با حجابی مومن نیست.
ولی هر مومنی با حجابه.
آیادرقرآن آیه ای وجودداردکه برچادربعنوان حجاب برتردلالت کند؟
در پاسخ باید گفت: در آیه 31 از سوره نور، خداوند به ن مسلمان دستور می دهد
که پوششهای خود را بر روی گریبان هایشان بیاندازند.[1] " خمر" که در این آیه آمده
است به معنای لباسی است که زن با آن، سر و سینه خودش را بپوشاند»[2].
که ظاهرا چیزی شبیه مقنعه یا بزرگتر از آن است.
در آیه 33 سورۀ احزاب خداوند نیز می فرماید:
اى پیامبر، به ن و دختران خود و ن مؤمنان بگو كه چادر خود را بر خود فرو
پوشند. این مناسبتر است، تا شناخته شوند و مورد آزار واقع نگردند.
و خدا آمرزنده و مهربان است.»[3]
براى جلباب که در این آیه آمده است، دو معنا ذكر شده است:
1- پوششى كه سر و گردن و بالاتنه را مىپوشاند (مقنعه).
2- چیزى كه تمام بدن را بپوشاند (چادر).[4]
اگر كسى بتواند به شكل صحیح از چادر استفاده كند، مسلماً چادر حجاب برتر
است زیرا حكمتهاى حجاب در چادر بیشتر یافت مىشود، گرچه پوشیدن چادر
واجب نیست. حجاب منحصر در چادر و حتى مانتو نیست، بلكه هر لباسى كه
غیر از وجه و كفین (دستها تا مچ) را بپوشاند و موجب تحریك و جلب توجه
نامحرم نگردد كافى است ولى باید توجه داشت كه همان طور كه بقیه واجبات
داراى مراتب مختلفى مىباشند حجاب نیز داراى مراتب خوب، متوسط
و خوبتر است و چادر حجاب برتر بانوان محسوب مىگردد.
ماجرایی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه یه پسر جوونی که حکم اعدامش صادر شده بود به جرم به یک دختر جوان! و یکی از دوستان در طی مصاحبه ای که با عاملان این ماجرا داشتند این ماجرا رو برام تعریف کرده بودند و من هم امروز این ماجرا رو کوتاه برای شما تعریف میکنم و یه نقد کوتاه هم بر این ماجرا خواهم داشت!
طبق معمول و عادت روزانه گوشه خیابون بودم که دیدم او با مانتوی تنگ و کوتاه و آرایش غلیط از نزدیکی ما رد شد و برق این همه زرق و برق چشامو کور کرد و عقل و هوشمو با هم برد،همین امر باعث شد تا" ( ی و و چاقو زدن هم بقیه ماجرا)و وقتی این علت رو به دختر گفته بودن: اون با دستپاچگی گفته بود که :" به فرض من اینطور لباس پوشیده بودم ، اون که نباید به صرف لباسم تحریک بشه و مثل یه حیوون باهام رفتار کنه!!خوب تا اینجای ماجرا رو همگی متوجه شدید ! حالا یه سوال؟رفتار حیوانی یعنی چه؟ من اینطور تعریفش میکنم: هر رفتاری که بدون اندیشیدن و با جهالت و فقط به تحریک غریزه انجام بگیره.طبق این تعریف قطعا کار این پسر حیوانیه! اما این یه طرف ماجراست! فکر نمیکنید عمل این دختر خانوم باعث چنین ماجرایی شده؟آیا با این همه هشدار به اینکه یه زن مسلمون به تصریح قرآن نباید با زینت بیرون بیاد و تو روانشناسی مردها هم ثابت شده که مردها نسبت به تحریک های چشمی بسیار حساسند و البته خود خانمها هم چنین مسئله ای رو شنیدند و بارها چنین مسئله ای رو تجربه کردند ، این طرز لباس پوشیدن انسانی و با اندیشه بوده و یا فقط به تحریک حس خودنمایی و غریزه عشوه گری و به بهانه مد سال و . صورت گرفته؟!! جالب اینجاست که طبق گفته ی مصاحبه گر در هنگام مصاحبه هم طرز پوشش این خانوم هنوز هم نامناسب بود ومثل اینکه از ماجرا عبرت نگرفته بود!پس قبول کنیم که هر آنچه از بدی بهمون میرسه از خودمونه! و مقصر اصلی خودمونیم! این فقط یکی از هزاران ماجرایی بود که هر روز در گوشه کنار کشور اتفاق می افته و خیلی ها به راحتی از کنار این خبر ها رد میشیم! انگار نه انگار
قران نوشت:
چه بسیارند عبرت دهنده ها و چه کمند عبرت گیرندگان .
من شکایت دارم.
از آن ها که نمی فهمند چادر مشکی من یادگار مادرم زهراست.اینم داستان یکی یا تعدادزیادی از خواهرای معتقد به عفاف که برگرفته ار سیره ی عملیه خانوم جان حضرت زهرا
است که از مصاحبه رد شده چقد از این داستانا سراغ داری شما بگو
بخاطر همین چادر از مصاحبه رد شدم !!
مصاحبه ای که دومین نمره آزمون مدرسی زبان انگلیسی رو توی استان کسب کرده بودم. اما دو نفر آقا و خانمی که از تهران جهت مصاحبه تشریف آورده بودن و خانم که نگو انگار محل کسب علم و ادب و دانش رو با کجای اروپا عوضی گرفته بود!! (شرمنده ام که توضیح می دم اما بخدا قسم . ناخنها حداقل دو سانت با لاک های رنگین . آرایش صورت که واویلا و نوع پوشش که خدا می داند و بس و موها که یک وجب بیشتر بیرون با رنگ و مش خود نمایی می کرد) . علی رغم پاسخ کامل و محاوره ای به زبان انگلیسی که به سوالات ایشان دادم و آقای همراه ایشان که بیان بنده رو تایید می کرد، این خانم با نهایت بی احترامی در حالیکه با نوک ناخن دوسانتی اش لای دندانش را خلال می کرد گفت: برای جواب یه هفته دیگه مراجعه کنم. یه هفته بعد که رفتم نتیجه رو ببینم به خدا قسم تمام افرادی که اونجا داشتم براشون یاد می دادم که چه جوری خودشون رو معرفی کنن و چی بگن قبول شده بودن الا بنده و دوست بنده که هر دو چادری بودیم !!! اعتراض دادیم. دو ماه دیگه رفتیم مجددا برا مصاحبه. اما متاسفانه همون خانم و آقا باز تشریف آورده بودن. خانم با نهایت رو به من کرد و گفت : خانم . گفتم بله . گفتن: اینو بدون وقتی من یکی رو رد می کنم یعنی رد کردم و نیازی به اعتراض نداشتین خانم!!حالا سوال اینجاست . تو مملکتی اسلامی که نتیجه خون هزاران شهید بوده چرا باید اینگونه افراد فعالیت داشته باشن. چرا باید از روی غضب و عقده من و امثال بنده رو کنار بزارن و هیچ ارزشی به بار علمی و حیا و حرمت ما ندن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اونم تو یه موسسه زبان بین المللی ایران !!!؟؟؟؟؟همون سال تو کانون بسیج به عنوان مدرس بعد از مصاحبه و. مشغول به تدریس شدم . اما بعد از سه سال مسئول آموزش زبان اونجا هم عوض شد و چند نفر از ما رو که چادری بودیم کنار گذاشته و خانمها و دانشجویان زبان که پوشش های خیلی اسفناک داشتند رو برا تدریس انتخاب کردن!!!حالا باز بگم؟؟؟!!!!!!! بخدا معلوم نیست این مسئولین دارن چیکار می کنن.
به احترام دردهای مشترک من وسایرچادریهابازهم سکوت میکنم
سکوت میکنم سکوتی بالاترازفریاد!
آهایی مسئولین میشنویدسکوت مارو؟؟؟؟
مقداد نوشت.:
برای تو مینویسم خواهر گلم.برای تو که حاضر نیستی در این گرمای داغ و طاقت فرسای تابستان، چادرت را در ازای لذت خنک شدن معامله کنی و کنار بگذاری.
برای تو مینویسم، برای توکه حاضرنیستی چادرت رابالذت ظاهریِ خوش تیپ شدن بالذت دیده شدن وبالذت پوشیدن لباسهای تنگ و کوتاه و رنگارنگ عوض کنی.
برای تو مینویسم، برای تو که دشواریهای پوشیدن چادر را در مدرسه، دانشگاه، محل کار، کوچه و خیابان تحمل میکنی اما آن را کنار نمیگذاری.
برای تو مینویسم، برای تو که از عمق جان باور داری که شهدا سرخی خونشان را به سیاهی چادر تو امانت داده اند و تو باید امانتدار خوبی باشی.
برای تو مینویسم، برای تو که وقتی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ن شیک و باسواد و موفق را بدون چادر، و ن ساده لوح و سخن چین را چادری نشان میدهد، غمگین میشوی و اشک در چشمانت حلقه میزند ولی این بی مهریها تو را از داشتن حجاب پشیمان نمیکند.
مولا نوشت."امام ای ارواحنا فداه"
جایگاه زن و نوع حضور او در جامعه اسلامی،
یکی از مسائل مهمی است که حتی در تعیین سرنوشت
جامعه نقش ایفا می کند
مقداد نوشت.
آهای مسئولینی که اون بالا نشستین و دستی تو کار دارین و دارین مثلا واسه
پیشرفت نظام و انقلاب کارای روبه رشد میکنید نمیبینید اینارو؟؟؟؟یا نکنه نیست؟؟
یا چشه بصیرت بدیم خدمتتون؟؟؟نمیخایید یکم به فکرباشید ؟؟نمیدونم چرا همه
ادعای تدبیر میکننوحرکتی انجام نمیشهبابا دیده نمیشه پایمال شدن خون شهدا یاالان
مد حرف اول ومیزنه؟؟؟آهای کلید داران و کلید داری که ادعای تدبیر میکنی به فکر
باش چقدر مثه علی خلیلی و علی هارو باید بدیم تا گوشه ای از فکر شما این مسئله
جا بگیره بابا شریعت ماست آهای ونی که اون بالا دست دارین به فکر باشید .
والااگه برنامه ی روبه رشد ما اینه که خدا بخیر بگذرونه عاقبتمونو
نمیدونم ما با این دسته کلیدا که دسته کلید داره امید به چی داریم.
دل نوشت.
افسوسافسوس
توجه کنیدبدون شرح درحد خودش مطلب جالبیه.به قول یکی از رفقامون "سرباز1195"شاید تدبیری صورت گرفته .
آقای تدبیر ک میگفتی ودم میزدی اجرای این برنامه ها وامثال اینا بود؟؟؟؟
افسوس معلم ریاضی هیچ گاه حساب روزهای نبودن و بی كسی تورا نگفت
معلم انشا هیچوقت نگفت كه از محبت به تو انشا بنویسیم
گله داریم كه هیچ كس جغرافیای ظهورت را برایمان ترسیم نكرد
تاریخ غیبت را برایمان شرح ندادن و نگفتن كه چه كرده ایم كه.
اینگونه.
به تاریخ نبودنت عادت كرده ایم
معلم اجتماعی به ما نگفت كه در اجتماع ما كسی هست كه نظاره گر ماست،به جان خودمان آقا!! نگفتن
وگرنه پیش رویت اینهمه گناه نمیكردیم؛
اشكها و خوشحالی پدر و مادرمان از كارنامه ثلث آخرمان هنوز یادمان نرفته است؛
ای كاش یادمان میدانند كه كسی هم هست كه هر روز كارنامه اعمالتان را می بیند و از اعمال ما شاد و از گناهان ما گریان می شود؛
و حالا همچون روزهایی كه از نیامدن معلم سركلاس خوشحال میشدیم و مهم نبود كه چرا نیامدهو بهتر كه امروز نیامده
در غیبت "غم هایت" را "غصه هایت" را فراموش كرده ایم و سرگرم بازی های دنیا شده ایم.
شهیدحجت الله رحیمی» یكی از آنهایی است كه به حق، فرموده ی:
امام ای" را بار دیگر به منصه ظهور رساند كه:
آن روزها دروازهای برای شهادت داشتیم، امّا امروز معبری تنگ!
هنوز هم برای شهادت فرصت هست، دل را باید صاف كرد.»
خادم الشهید در تاریخ 1368/12/24 در خانواده مذهبی در شهر باغملك چشم به جهان گشود.
شهید حجت الله رحیمی از سال 1379 فعّالیّتهای خود را در پایگاه بسیج و مسجد سیدالشهد آغاز كرده وی در سال 1384 به عنوان عضو فعّال بسیج در ابتدا مسئول اطلاعات و بعدها مسئول فرهنگی پایگاه مقاومت امام حسین (ع) باغملك منصوب شد وی در سال 1385 هیئت خانگی نورالائمه را با هدف گسترش فرهنگ معنوی اهل بیت (ع) عصمت و طهارت راه اندازی نمود و صدها مراسم مذهبی در مناطق مختلف استان خوزستان برگزار كرد و در بین جوانان استان از محبوبیت خاصی برخوردار بودن شهید از سال 1386 به عنوان خادمالشهیدا در ستاد راهیان نور خدمت نمود. وی دانشجوی آزاد باغملك در سال 1390 به عنوان مسئول بسیج دانشگاه آزاد اسلامی باغملك منصوب شد.
ویژگیها:
شهید رحیمی از ویژگیهای اخلاقی و شخصیت و معنوی خاصی برخوردار بوده است و رعایت ادب، حفظ حرمت دوستان، گفتن یا زهرا و یا علی در ابتدا و انتهای مكالمات تلفنیاش به جای سلام و خداحافظی ـ اقامه نماز اول وقت زبان و خاص و عام بوده است
ایشان بسیار انسان محجوب صبور و مهربان بودند و در فضای خانواده یك الگو برای دیگر فرزندان بود. ایشان همیشه با همان لبخند زیبایشان به پدر و مادر خود احترام و دستهایش را با رضایتی كامل و عشقی خاص میبوسید.
شهید علاقه و تعصب خاصی نسبت به اهل بیت (ع) به خصوص حضرت زهرا (س) داشتند و در هر كاری از این بانوی كریمه مدد میجوستن و ذكر یا زهرا (س) را همیشه بر لب داشتند.
ایشان همیشه لبخندی ملیح و زیبا به لب داشتند و ظاهری دلنشین و باطنی پاك.
شهید شیفته و دلباخته قدوم مقام معظم رهبری بودهاند و همیشه نگران حالات حضرت آقا بودند و به همین دلیل میتوان او را به حق از جوانان نسل سوم انقلاب نامید.
ایشان طبق عادت دیرینه خود به دیدار خانوادههای شهدا در روستاهای محروم میرفتند و برایشان مواد غذایی و غیره تأمین میكرده و بسیاری از این كارهای شهید بعد از شهادتشان آشكار شد و بیشتر كارهایشان را فی سَبیلِ اللّهِ انجام میدادند.
سر انجام:
شهید رحیمی در حالیكه تنها 6 روز تا تولد 22 سالگیاش باقی مانده بود در ساعت 7:45 صبح مورخه 1390/12/در خرمشهر مقابل پادگان دژ زمانی كه مشغول هدایت اتوبوس كاروان راهیان نور بسیج دانشجویی استان لرستان به سمت یادمان عملیات والفجر 8 در منطقه اروند كنار آبادان بود بر اثر برخورد یكی از اتوبوسهای راهیان نور به وی از ناحیه پهلو مانند مادرش حضرت زهرا و كبود شدن صورت دعوت حق را لبیك گفت و به فوز شهادت نائل آمد.
آری شهید حجتالله رحیمی میشود شهید ابراهیم همت نسل سوم، كه برایمان سرود ولایتمداری سر میدهد و همواره عشق مادرش زهرا(س) را در دل فریاد میزند.او از همانهایی است كه اگر اتاقش شده است سنگر شهدا و حجلهاش را با دستان خود آذین كرده پس بیشك به آن عمل میكند. او از آن دسته انسانهایی نیست كه عكس شهدا را به دیوار بزنند و عكس شهدا عمل كند. او آنجا میشود شهید حجت الله رحیمی كه مكان و زمان شهادتش هم بر او واضح و لحظه شهادتش ذكر نام حضرت زهرا (س)زمزمه درونیاش میشود. .
همیشه ذكرش یا فاطمهاهرا بود با هر كسی هم كلام میشد
ابتدا و انتهای صحبتش یازهرا بود و یا علی.
پدرشهیدنوشت.
یك روز قبل از شهادتش یعنی چهارشنبه اهواز بودم، ساعت حدود ۱۰ یا ۱۱ بود به حجت زنگ زدم كه میخواهم برایت ماشین بخرم كی میآیی؟! اصلاً خوشحال نشد گفت تا ببینم چه میشود. به هیچ عنوان برای مال دنیا ارزشی قائل نبود. فردای آن روز یعنی پنجشنبه تلفن همراهم زنگ خورد كه امام جمعه و فرمانده سپاه، بچههای بنیاد شهید و. میخواهند به منزل ما بیایند، ۱۵ نفری بودند اول فكر میكردم بحث انتخابات است بعد كه آمدند، تازه متوجه شدم چه اتفاقی افتاده گفتند: حجت. گفتم خوش به حالش، خودش هم میدانست كه این بار به شهادت میرسد.
مادرشهیدنوشت.
خدا به وعدهاش عمل كرد
من لیلا شریفی، مادر حجتالله هستم. پسرم عاشق حضرت زهرا بود. او چون یك فرشته در دستم به امانت بود كه به لطف خداوند امانت را به صاحبش سپردم. دعایش میكردم. من همیشه خیرش را میخواستم. به خدا میگویم من همیشه مدیونش هستم. چراكه فرزندم را نوكر حضرت زهرا (س) و اهل بیت (ع) كرد. عشق شهدا در دلش بود و زمزمه یا زهرا» از لبانش نمیرفت. چون مادرش حضرت زهرا هم مظلومانه شهید شد. همه فكرش این بود كه باید راه شهدا را ادامه بدهیم و پشت سر ولایت فقیه باشیم و دل آقا را به دست بیاوریم. من خوشحالم كه پسرم قدم در راه دین، اسلام، قرآن، امام، ولایت و شهدا گذاشت.اگر امروز پسر دیگرم حسین هم در راه اسلام و قرآن برود من راضیم. اصلاً ناراحت رفتن حجت نیستم او زنده است و من خوشحالم.
جایش خالی است، این برایم كمی سخت است. سال هاست كه حجت به این راهها میرود و من از این بابت بسیار خوشحال بودم
شهید همت نسل سوم، از زبان دوستانش.
علی مقدس:
من با حجت رفاقت چهار و پنج ساله داشتم كار ما با مؤسسه طلایهداران نور آفاق آغاز شد، یعنی از سال 1385. خادمان راهیان نور دو دستهاند. بچههای مقر و بچههای تیمخلق خوی او شبیه اسمانی ها بود او به درد زمین نمیخورد
بهروز شهریاری :
گاهی اوقات كه من در برخی موارد و به خاطر كار افرادی دیگر، عصبانی میشدم، او بیشتر صبوری میكرد و به من هم میآموخت كه صبور باشم، میگفت حاجی ببخش، حلالشان كن.دعای ندبه آخر از همه بچهها خداحافظی كرد و حلالیت طلبید گفتم مگر میخواهی بروی و برنگردی؟! گفت: بله دعا كن، احتمالاً همین جوری شود،» گفتم كار دانشگاه؟!! خندید و گفت: اونطرف».نیروی ارزشی و ولایتی بود برای ما، جایش بسیار خالی است، بچهها نمیتوانند فقدانش را پر كنند.
سیدعلی حسینی:
در پادگان دژ هم شب آخر را نخوابیده بود تا صبح بیدار بود بچهها گفته بودند بخواب فردا كار داریم گفته بود من فردا میروم به كربلا. با شما نیستم و گریه كرده بود.
حسین یزدی:
اصلاً اهل خودبینی و كلاس گذاشتن نبود، با همه مهربان و خوشرو بود.كارهایش را با اخلاص انجام میداد. و در كارهایش پشتكار عجیبی داشت. اگر میخواست كاری انجام بدهد تا آخرش میایستاد حتی اگر كسی كمكش نمیكرد. خندهرو و خوش برخورد بود و به قول خودمانی خیلی تو دل برو بود. برای همین خیلیها مجذوبش شده بودند.به خاطر همین در تشییعاش همه شهر آمده بودند.
شهید حجت نوشت.
صحبتای شهید در لحظات پرکشیدنش.
(آقا حجت لحظه شهادتش که غرق در خون بود با حاجی حرف میزد میگفت: حاجی به دوستام بگورهبر رو تنها نذارند. حاجی به دوستام بگو :اگه رفتند کربلا و خواستند انگشتر یا کفن سوغات بیارند یه وقت نبرن حرم آقا تبرک کنند .آخه چطور میخوان ببرن پیش آقایی که خودش نه کفن داشته نه انگشت.)
شهید حجت نوشت.
این جمله همیشه ورد زبانش بود او که خود را نوکر مادرش زهرا می دانست:
بر من لباس نوکری ام را کفن کنید
نوکر بهشت هم برود باز هم نوکر است
یا زهرا (س)
پروردگارا.
تو خود گفتی هر كه عاشق من باشد، عاشقش خواهم بود
و هركه راعاشق باشم شهیدمیكنمو خونبهای شهادتش رانیزخودخواهم پرداخت
خدایا! من عاشق توام، پس خونبهایم را كه شهادت است به من پرداخت كن.»فرزند وعیال وخانمان را چه کند؟
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی!
دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند؟
مقدادنوشت.
اولین سالی بود که بعد کلی دوندگی طلبیده شدیم بریم اردوی خادمین شهدا از تهران اعزام شدیم با کلی درد سر ر سیدیم منطقه .مارو از قبل سازماندهی کرده بودن خیلی دوسداشم تو شلمچه خادم باشم اما قسمت نشد .مارو فرسادن منطقه خودمون شهدای گمنام دشت عباس همون جایی که از قبل تفکیکمون کرده بودن .هوا خیلی گرم بود اساسی از لحاظ روحی برو بچها همگی بهم ریخته بودن خصوصن خودم حتی حوصله ی حرف زدن هم نداشتیم فرمانده اومدو بعد خوش امد گوییو بعد صحبتای تعیین وظیفه دید خیلی خسته اییمو بی حوصله اذن استراحت داد تازه رسیده بودیم خیلی گرسنه و شاکی بودیم منکه دیگه بی حوصلگی امونمو بریده بود تو چادر دراز کشیدم که سرو صدا یی به پا شد چن تا جوون از خادمین کادر با شور هیجان خاصی اومدن واسه توزیع نهار وقتی اینا اومدن کلن روحییه ی بچه ها عوض شد همه انگاری طروات خاصی گرفته بودن و اقعن شور ذوقشون قابل تشریحه بعد صرف نهار یکی از اون بچهای خادمین کادر که ظاهری معنویو لبی خندون داشت اومدو با بچه ها بگو بخندراه انداخت خیلی خودمونی ظرفاو سفره رو جم کرد نشستیم صحبت از منطقه خیلی پسر جالبی بود خودشم چون متوجه خستگی بیش از حدمون شده بود اومدوکلی بگو بخند را انداخت تا روحیمون عوض شه واقعن .شرایط سخت بود بعد چن دقه من یادم اومدنماز عصرمو نخوندم پاشدم وضونمازو خوندم دیدم اومد کنارم نشستو بعد چن دقه احوال پرسیو خوش بش گف اسمم حجته حاجی کارم گیره اساسی دعام کن منم خندیدم گفتم داداش ما خودمون بد تر از تو گیر بازاریم دعامون چپ می !!!!گفت عیبی نداره بذا بزنه شما دعامون کن گفتم دعات میکنم اما خرج داره . تسبیح دستش خیلی خوشگل بود چشمو گرفت قانع بودم خرجش فقد گرفتن تسبیحش باشه فرمانده صداش زد برو بچهای تدارکات بودن باید میرفت !!!1تسبیحو داد خدافظی کرد خیلی سریع رفت گفت دعا یادت نره امشب میام پیشتون یازهرا گفتو رفت شب نیومد امارشو گرفتیم گفتن اسمش حجته از بچه حزب اللهی های ته مرامو مشتیه هرساله پاتوقشون تو منطقسو از بچهای خادمین کادر هستند منتظرش بودیم تا فردا بیاد . بچهای تدارکات میومدن تغذیه مونو میدادنو میرفتن اما دیگه خبری از حجت نبود انصافن با اینکه فقد چن ساعت دیده بودیمش اما خیلی پسر جذابو تو دل برویی بود روزای خوبی بود تا به خودمون اومدیم گفتن وسالاتونو جم کنیداردو تمومه باید برگردین سر صب بود داشتیم بر میگشیم که خبر شهادت حجت بهمون دادند با اینکه زیاد نمیشناختیمش اما حزن عجیبی گرفته بودیم یادش بخیر حالا دیگه حجت اسمونی شده یه یادگاری ازش دارم خدا کنه شفاعتمونم بکنه .حجت جان پیش ارباب خوش بگذره واقعن خوش بحالت پسر.!!!!!!
وتو چه میدانی ازدل صبور من که بابا ندیده.دست نوازش باباحس نکرده.
سه ساله که بود پدرش اسمانی شددانشگاه که قبول شدگفتند
گفتند:با سهمیه ی پدر شهیدش قبول شده.ولی کسی نبود که درک کندوبفهمد
کلاس اول وقتی که خواستندبه او یاد بدهند که بنویسد
بابا.بابا
بااینکه یک کلمه است اما او .
اما او از هجر ونبود بابا یک هفته در تب سوخت اماننالیدوبازهم صبوری کرد
با.با
دو بخش دارد : با با که می شود باباهمین که هست درآن قاب عکس آن بالا
همین که زل زده بر چشم های غمگینم.نشسته در دل خاک آن جسم پاک بابا.
همین که نیست که غمخوارم شود گاهی.اتاق با نفسش گر بگیرد از گرما.
همین که نیست کشتی بگیرد او با من.تا در آغوش بگیرمش مثل یک رویا .
همین که نیست که با هم برویم.به مسجد ، هیئت ، خرید و یا هرجا.
چرا ز قاب تکانی نمی خوری ای مرد؟!.چرا سراغ نمی گیری از من تنها بابا.
با.با
نمی دانم اگر این قلم را رها کنم تا کجا تاب نوشتن دارد؟!
اما این دل دگر تاب ندارد.می دانی این قلم را چه می راند ؟
درد! دردی که هر سال ، امروز، سنگین تر می شود!
من شاید یکسال به تو نزدیکتر شوم اما این درد چنان بر پشتم سنگینی می کند.
که اگر روزی نزدت بیایم شاید تو دیگر نام و نشانم را ندانی ! مرا از یاد برده ای . بابا
.قدری هم به ما دل خوش نشان بده خوش انصاف !
ذره ای هم به فکر خاک باش می دانم در افلاک منزل داری ،
اما به رسم میهمانی هم که شده از محله ی ما عبور کن .
می گویند هستی ، زنده ای ! اما .؟!.اما می دانی چه شده ؟
چشم دلمان کور شده ،.
پرده ی گوشهایمان پاره شده ، .
آوای آسمانی خدا را هم نمی شنویم.
و فقط از زاویه ی زنگار گرفته می نگریم ، اشکمانرا هم باید از صافی بگذرانیم !!!!!
یادش بخیر باز ی بابابا
حکایت نوشت.
دخـتـری کـه آرام بـ ـابـ ـا را نـ ـاز مـی کـرد
یادت باشد.
یادت باشد که بابای تو نان داد ولی بابای من جان داد ،
خون داد و رفت از پیش من .
بابا جان باز سلام
ای پدر جان این منم زهرایت، دختر كوچك تو
ای امید من و ای شادی تنهایی من! به خدا این صدمین نامه بُوَد.
از چه رو هیچ جوابم ندهی؟ یاد داری كه دم رفتن تو، دامنت بگرفتم. من به تو می گفتم پدر این بار نرو.
من همان روز بله فهمیدم، سفرت طولانی است.
از چه رو ای پدرم تو به این چشم ترم هیچ توجه نكنی. به خدا خسته شدم. به خدا قلب من آزرده شده.
چند سال است كه من منتظرم. هر صدایی كه ز در می آید، همچو مرغی مجروح، پا سوی در تاخته ام.
بس كه عكست به بغل بگرفتم، رنگ از روی من و عكس چو ماهت رفته است.
من و داداش رضا، بر سر عكس تو دعوا داریم. او فقط عكس تو را دیده پدر. با جمال تو سخن می گوید.
مادرم از تو برایش گفته. او فقط بوی پدر را ز لباست دارد. بس كه پیراهن تو بوییده. بس كه در حال دعا روی سجاده تو اشك فشان نالیده، طاقتش رفته دگر. پای او سست شده. دل او بشكسته.
به خدا خسته شدیم. پدرم گر تو بیایی به خدا، من ز تو هیچ تقاضا نكنم. لحظه ای از پیشت، جای دیگر نروم. هر چه دستور دهی، من بلافاصله انجام دهم. همه دم بر رخ ماه و قدمت بوسه زنم. جان زهرا برگرد.
لالا.لالا.گل پونه .
نه ! خوابم نمی برد.خیلی وقت است که چشم های بابا ندیده ام روی هم نمی رود !
بچه که بودم وقتی خوابم نمی برد عزیز جون می گفت : ستاره ها را بشمار ! و من به جای ستاره ها
روزهای نبودنت را می شمرم !!
راستی بابا، 22سال نبودنت یعنی چند روز ؟؟!
مادر که می گوید: یک قرن .!!
بابا 22سال است که هر وقت می گویند: نام پدر ؟ صدای سوختن دلم را می شنوم .
بابا مادر هنوز فکر می کند که تو می آیی .
هر سال من را می فرستد فکه دنبال تو بگردم و خودش خانه را آماده می کند برای آمدنت .
بابا مادر برای روز تولدم شمع 22سالگی خرید !
شمع 22 سالگی خرید و من 22 سال بی بابایی ام را فوت کردم !!!
بابا من دلم تو را می خواهد . باورت میشود هنوزم که هنوز است، موهایم را نبافته ام !
مرد حسابی نمی خواهی سری به خانه بزنی ؟؟
مادر می گوید: بابا بوی بهار نارنج می داد ؟؟!!
دیشب که آمدی به خوابم .
دیشب که آمدی و سرم را گذاشتی روی شانه های مردانه ات تا گریه کنم، موهایم بوی بهار نارنج
گرفته بود .
صبح که شد، مادر گفت که می آیی .
اما میدانم که نمی آیی !
بچه های گردان حنظه را پیدا کردی بابا ؟؟!!
پس چرا کسی پیدا نمی شود که تو را برای من پیدا کند ؟!!
همه فرزندان شهدا خاصه هانیه ابجیه عزیزم
بر توفیقات افزوون انشاالله.
آقای بهجت(ره) با خوشرویی فرمودند: بفرمایید
جوون گفت: حاج آقا چیکارکنم که از عبادت لذت ببرم؟
آقا با همون لبخند زیباشون فرمودند: شما نمی خواد کاری بکنی که از عبادت لذت ببری!!!
شما لذت های دیگه رو ترک کن.
لذت عبادت خودش میاد سراغت.
همه چیز در دست خداست.
به غیر از حافظیّت خدا ، به هیچ چیز نباید اعتماد داشت . همه چیز در دست خداست ؛ در روایت است که لا حول و لا قوه الا بالله یعنی هیچ روگردانی از گناهان نیست مگر با حفظ و نگهداری خود خدا و هیچ نیرویی بر طاعت و عبادت خدا نداریم مگر به کمک و یاری خداوند .( تحف العقول ص ۴۶۸ )
گردنه ای که نمی توان از آن گذشت مگر . . .
در قیامت گردنه ای هست که کسی حقی از مردم بر گردنش باشد ، نمی تواند ازآن بگذرد ؛ یا باید از حسناتش به کسی که حق او را پایمال کرده ، بدهدیا . . . بالاخره تا مردم در آنجا از همدیگر راضی نشوند ، نمی تواننداز آنجا بگذرند .
اطمینان به خدا.
اگر ما به اندازه ای که این بچه به مادرش اطمینان دارد به خداوند اطمینان داشتیم، و می دانستیم که هر چه از او بخواهیم می دهد، هیچ مشکلی نداشتیم و همۀ کارهایمان درست می شد.
محبت اهل بیت (ع)از همه چیز با لاتر است
محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام خود ، یک عمل است و واجب ، بلکه اعظم طاعات و واجبات است . البته نماز ، روزه ، زکات ، حج هم واجب است محبت هر قدر رتبه اش بیشتر باشد ، اثر آن در اعمال دیگر بیشترخواهد بود اگر چیزی دیگری غیر از مودت اهل بیت علیهم السلام برای مردم نافع تر بود بیان می شد البته متاسفانه به آنان محبت داریم ، اما درراه و مکتب آنان نیستیم لذا مثل نماز می خوانیم و مثل آنان حج به جا نمی آوردیم.
آقای مصباح می گوید: آیت الله بهجت از مرحوم آقای قاضی (ره) نقل می کردند که ایشان می فرمود: اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند! و یا فرمودند: به صورت من تف بیندازد. »اول وقت سرّعظیمی است حافظوا علی الصلوات: در انجام نمازها کوشا باشید. »خود یک نکته ای است غیر از أقیموا الصلوة: و نماز را بپا دارید. »و همچنین که نماز گزار اهتمام داشته باشد و مقید باشد که نماز را اول وقت بخواند فی حدّ نفسه آثار زیادی دارد، هر چند حضور قلب هم نباشد. »
شادی روحش صلوات.
ای شهدا دعا کنید که خدا فرج امام زمان (عج) را نزدیک کند
ستاره های دیروز امروز
ما را بیابید!
پلاک زخمی تان را بر گردن گمشدگان رمل های داغ گناه بیندازید؛
شاید پیدا شویم!
شاید بوی خون به ناحق ریخته شما، ما را به سوی حق بکشاند؛
شاید فکه،
نامی شود که رازهای مگو را به ما بیاموزد.
ما را صدا کنید؛
با گلوی زخمی و لبهای خشکیده تان!
ما را به شلمچه بخوانید تا بیاموزیم عشق را،
زندگی را و مرگ را.
همت همت مقداد.
حاجی صدای منو میشنوید
همت همت مقداد.
مجنون جان به گوشم
حاج همت اوضاع خیلی خرابه برادر
محاصره تنگ تر شده .
اسیرامون خیلی زیاد شدند اخوی
خواهرا و برادرا را دارند قیچی می کنند
اینجا شیاطین مدام شیمیایی می زنند
خیلی برادر به بچه ها تذکر می دیم ولی انگار دیگه اثری نداره .
عامل خفه کننده دیگه بوی گیاه نمی ده، بوی گناه می ده .
همــــــــــــــــــــــــــــ
بسم رب اهرا.
این روزها بدحجابی خیلی رواج پیدا کرده.این خانوم های محترم نمی
دونن که این آرامش رو مدیون شهدایی هستند که همیشه برای حجاب اهمیت
زیادی قائل بودند.
"یک دختر نجیب باید باحجاب باشد."
(شهید صادق مهدی پور)
"خواهرم: حجاب تو مشت محکمی بر دهان منافقین و دشمنان اسلام می زند."
(شهید بهرام یادگاری)
" تو ای خواهرم. حجاب تو کوبنده تر از خون سرخ من است."
(شهیدابوالفضل سنگ راشان)
قهر کرده اید انگار ؟ درست نمیگویم؟
حاجی دیگر نمیخندی .! چه شده آن لبخندهای دائمت؟
حاجی آنطور درخودت رفته ای دلم غصه اش میشود .سرت را بالا بگیر.
به چه می اندیشی؟
از چه دلگیری؟ .
چرا سر در گریبانی؟؟دختر مقید به چادر نوشت.
آن ها چفیه داشتند… من چادر دارم!!!
آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند…
من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم…
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود…
من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم…
آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند…
من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم…
آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند …
من وقتی چادر ی می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم…
آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند…
من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم.
طعنه نوشت.
تو کشور ما بعضیا دم از آزادی میزنن
آزادی به چه معنابه چه قیمتبه معنی: هفت قلم آرایش کردن صورته
به معنی: پوشیدن ساپورته.
به قیمت پایمال کردن خون شهدایی مدیونشونیم؟؟
بی حجابی یعنی باکلاسی؟!
پس ما داریم در داشتن کلاس با حیوونا رقابت میکنیم؟!
بی حجابی یعنی تمدن؟! پس حیوونا از ما متمدن تر هستن؟!
جهت اطلاع اونی که گفت بی حجابی یعنی آزادی” !
بی حجابی عین اسارته!
اونقدر اسیر هوس و چشم بیمار و خواسته ی کثیف این و اون بشی
که خودتو و ارزش خودتو فراموش کنی!
اونقدر اسیر میشی که تا خودتو مترسک نکنی پاتو از خونه بیرون نمیذاری!
باز جهت اطلاع اونی که گفت مهم اینه که دل پاک باشه”!
از کوزه همان برون تراود که در اوست!
ای بابا، مثل اینکه خیابونارو ندیدی، این همه بد تیپ هست شما فقط نگاهتون به ما خورده
تازه ما که حجابمون خیلی هم بد نیست. اصلا کی به ما نگاه میکنه الان همه همینطورند،
اصلا اگه اینطور نباشه مسخره میکنن، ما هم میخواهیم مثل بقیه باشیم.حالا یک کم مو
پیدا باشه و روسری شل باشه که دیگه ایراد نداره ، خدا میبخشه، قدیم بود که میگفتند
باید با حجاب باشی، این حرفا دیگه مُرد الان دیگه همه اینطوری میپسندند» اینها نمونهای
" از توجیهات شنیدنی بعضی از دختران بدحجاب است. "
"دلت پاک باشد، کافی است.
آن کسی که تو را خلق کرده است، اگر فقط دل پاک کافی بود، فقط میگفت:
دل نوشت.
شهید :
لب های ترک خورده اش سرخ است ز خون
چشم هایش به رنگ حیا
زلفش رنگ گرفته از خاک وطن
شهید نظر می کند به وجه الله!
عروسک های خیابانی :
لب هایشان سرخ از بی حیایی
چشم هایشان سیاه به بی عفتی
زلف هایشان رنگین ز
عروسک ها نظر می کنند به عروسک بغل دستی!
فصل بهارتابستان با گرمای طاقتفرسایش زمان مناسبی برای خودنمایی افراد فرصتطلب فراهم میکند؛ افرادی که گرما را بهانه قرار داده و با لباسهای نامناسب و دور از شأن یک انسان در خیابانهای شهر تردد میکنند ولی تلاشهای نیروی انتظامی تا حدی قوت قلب و آرامش دهنده خانوادهها شده است.
دانا
برای چادرت نقشه کشیده اند
یک مقام بلند پایه ی آمریکایی میگوید.
دیگر زمانی نیست که دانشجویان را به خیابان بیاوریم.
برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی.
کافیست چادر را از سر نشان برداشت.
حواست باشد بانو.
برای چادرت نقشه ها کشیده اند.
ریشه حل مشکل حجاب , رابطه پدران است با دختران , دختری که محبوب و با کرامت در خانواده بار آمد , میتواند همسر خوبی و مادر خوبی باشد.اگر دختری خیلی عزیز باشد تبرج نمیکند, و وابستگی به این و آن پیدا نمیکند.
شرط اینکه محبت پدر روی دختر موثر باشد , باید پدر در خانه سالار باشد, اگر پدر ذلیل شده ی خانم باشد, دخترش دختر خوبی نمیشود.
مادران وقار پدران را حفظ کنند, تا پدران خوب به دختران مهربانی کنند. آیت الله العظمی جوادی آملی(حفظه الله):
حجاب زن و دختر مربوط به خود او نیست که بگوید من از حق خود گذشتم و نمیخواهم چادر سر کنم،
مربوط به مرد نیست که بگوید من راضیم که همسر و دخترم چادر سر نکند،
بلکه حجاب زن حقی الهی است و حرمت و حیثیت زن به عنوان حق الله مطرح است
و زن به عنوان امین حق الله از نظر قرآن مطرح است
و حجاب زن امری ست اجتماعی، نه فردی
و حق خدا باید ادا شود تا فرد از خطرات موجود در جامعه حفظ شود.
چادر تاج بندگیستتاج پادشاهی
با خدا باش، پادشاهی کن .
بی خدا باش .برو هرجور راحتی! فقط اینو داشته باش:
"العاقبه للمتقین
شادی روح شهدا وسلامتی اقا صلوات.
درباره این سایت